ما انسانها در طول زندگی خود تحت تاثیر محیط اطراف خود و فرهنگ، سیاست و اجتماع هستیم. بسیاری از ما در موقعیتهایی برای تصمیمگیری قرار میگیریم که نیازمند تامل بیشتری برای جلوگیری از بروز سوگیری و دخیل کردن خطاهای شناختی در آن هستیم.
اگر بتوانیم روند و تکنیکی اتخاذ کنیم تا پیش از تصمیمگیری چشماندازی نسبت به آینده داشته باشیم و با آگاهی و منطق بیشتر اقدام کنیم میتوانیم روند تصمیمگیری خود را بهبود دهیم و نتایج بهتری کسب کنیم. این تکنیک در کتاب تفکر نامطمئن جعبهٔ جریمهٔ تصمیمگیری نامیده میشود.
جعبهٔ جریمهٔ تصمیمگیری؛ چشماندازی به رشد
جعبهٔ جریمه نوعی قرارداد مبتنی بر تعهد از پیش تعیینشده است. براین اساس افراد در انجام کاری که جعبهٔ جریمه برای آن تعریف میشود بیشتر به نشانههای زبانی و الگوهای فکری توجه میکنند و در هنگام انجام کار یک قدم به عقب برمیگردند برای بررسی و ارزیابی آن.
جعبهٔ جریمهٔ تصمیمگیری برای جلوگیری از ایجاد الگوهای غیرمنطقی در نحوه ایجاد باورها و ارزیابی نتایج و پیامدها کاربرد دارد. در این شرایط با استفاده از جعبهٔ جریمهٔ تصمیمگیری فرد نسبت به کلمات، عبارات و افکاری که نشان از این دارد که در منطقیترین حالت خود قرار ندارد آگاه بوده و با آگاهی بیشتری تصمیمگیری میکند.
۱۰ علامت هشدار غیرمنطقی بودن؛ یک عقبگرد کوتاه
علائم هشداردهندهای که به ما نشان میدهد در حالت منطقی نیستیم و سوگیری داریم برای هر فردی مجزاست اما تعدادی علائم مشترک وجود دارد که آگاهی از آنها ممکن است در تصمیمگیری وقفه ایجاد کند.
۱) نشانههای توهم قطعیت و اعتماد بنفس بیشازحد
تمام اصطلاحاتی که نشان میدهد سطح اطمینان خود را از آنچه که واقعاً هستیم بالاتر تصور میکنیم در این گروه قرار میگیرد. مثل «مطمئنم»، «۱۰۰درصد»، «بهترین»، «بدترین»، «همیشه»، «هرگز» و …
۲) ارزیابی غیرمنطقی نتایج
استفاده از عباراتی که نتایج امور خود یا دیگران را صرفاً ناشی از شانس یا مهارت میداند. مثل «از بدشانسیام بود» یا «خیلی بد انجامش داد» و …
۳) شخصیتپردازی کلی راجعبه افراد
شخصیتپردایهای توهینآمیز و تحقیرآمیز از دیگران موجب کنار گذاشتن ایدههای آنها میشود.
۴) شلیک به پیام
استفاده از هرگونه اصطلاح عامیانهای راجعبه مسائل سیاسی اجتماعی شخص و قبول یا رد بیچون و چرای ایدهٔ فرد به دلیل همسویی یا عدمهمسویی نظر او با ما بدون ارزیابی دقیق
۵) بزرگنمایی علائم
علائمی مانند «بدترین روز زندگیام» یا «روز نحس» که بدون تناسب با دامنهٔ زمان در یک لحظهٔ خاص بزرگنمای شدهاند.
۶) اتاق پژواک
به کار بردن عباراتی چون همه با من موافقاند یا عرف جامعه این است، نشان از گرفتاری در اتاق پژواک را میدهد.
۷) نداشتن دلسوزی نسبت به خود
برای انتقاد از خود باید روی درسی که از تجربهها میگیریم و نحوهٔ اصلاح تصمیماتمان در آینده متمرکز شویم و از بهکار بردن اصطلاحاتی مثل «باید میدانستم» و امثالهم خودداری کنیم.
۸) ویرایش سخاوتمندانهٔ داستانها
اصلاح داستانها به گونهای که وجههٔ مثبت ما را تقویت کند و یا مطمئن شویم شنونده با ما موافقت خواهد کرد نیز نوعی از علائم هشداردهنده است.
۹) تعارض منافع
قراردادن شنوندگان در معرض تعارض منافع و دخیل کردن باورها و ارزیابیهای خود در هنگام مشاوره به دیگران
۱۰) دلسرد کردن دیگران از تعامل با ما
بهکار بردن اصطلاحاتی که دیگران را نسبت به تعامل با ما و بیان عقایدشان دلسرد میکند و ابراز اطمینان راجع به عقایدمان
تعهد به حقیقتجویی؛ پلی به سوی تصمیمگیری بهتر
استفاده از عباراتی که در این مجموعه بیان شد ناقض قرارداد تعهد به حقیقتجویی و نشانهٔ تسلیم تعصب شدن است. اگر هنگام استفاده از این عبارات و امثالهم، لحظهای درنگ و تامل کنیم در تلههای بالقوهٔ مسیر تصمیمگیری قرار نخواهیم گرفت.
جعبهٔ جریمهٔ تصمیمگیری باعث میشود از قبل به خطراتی که ممکن است در مسیر تصمیمگیری با آنها مواجه شویم فکر کنیم و برای آنها برنامه بریزیم یا حداقل لحظهای درنگ کنیم تا بدانیم از مسیر حقیقتجویی منحرف شدهایم یا خیر. هرقدر بتوانیم پیشبینی بهتری از اتفاقات آتی داشته باشیم، قراردادهای از پیش تعیینشدهٔ بهتری طراحی خواهیم کرد.
کتاب تفکر نامطمئن اثر آنی دوک، به شما کمک میکند تا در هر مرحلهای از زندگی که هستید با شناخت شرایط موجود، بهترین و هوشمندانهترین تصمیمات را اتخاذ کنید. سال نو، فرصت مناسبی برای استفاده از تکنیکهای تفکر نامطمئن برای بهبود تصمیمگیری است. در آستانهٔ سال نو، میتوانید این کتاب و دیگر کتابهای نشر نوین را با ۲۰٪ تخفیف و شرایط ویژه از وبسایت نشر نوین خریداری کنید و به خود یا دیگران هدیه دهید.
نکاتی از کتاب تفکر نامطمئن
چگونه در شرایط عدم قطعیت، تصمیمات هوشمندانهتری بگیریم؟!
این کتاب را خانم آنی دوک نوشته است. آنی دوک متولد آمریکا و دانشآموختۀ رشتۀ روانشناسی شناختی از دانشگاه پنسیلوانیاست. او در حال حاضر سخنران سازمانی است و در زمینۀ استراتژی تصمیمگیری به افراد و سازمانهای مختلفی مشاوره میدهد. در کتاب تفکر نامطمئن و در همان ابتدای بحث، خانم نویسنده به یک چالش اساسی اشاره میکند. او معتقد است که دقیقا دوچیز زندگی ما را تعیین میکند: کیفیت تصمیمات و البته شانس!
همۀ ما میخواهیم در نظر دیگران، بهویژه افرادی که برایشان احترام قائلیم، خوب به نظر برسیم. تایید گرفتن از افرادی که برایمان قابل احترام هستند خیلی خوب است اما تمایل شدید ما به تایید شدن خیلی بد است؛ تا جاییکه همۀ تلاشمان را میکنیم تا از سوی غریبهها هم تایید شویم. ما عمدتا عادت کردهایم که نتایج مثبت خودمان را حاصل مهارت و لیاقتمان بدانیم و موفقیت دیگران را به عنصر شانس نسبت دهیم. این خطای روانشناختی که به آن سوگیری خدمت به خود میگویند باعث میشود تا کمتر از تجربههای دیگران استفاده کنیم و مسیر پیشرفت خودمان را دورتر کنیم. ما با دو نوع تفکر مواجه هستیم: تفکر تاییدی و تفکر اکتشافی. در تفکر تاییدی ما به دنبال جوابهایی برای تایید حرف، حرکت یا تصمیم خود هستیم. تعصب حاصل غرق شدن در این نوع تفکر است. تفکر تاییدی باعث میشود ما هر دیدگاه مخالفی را دفع کنیم و روی آنچه تصمیم ما را تایید میکند اصرار بورزیم. وقتی به تعصبات خود چسبیده باشیم، دیگران هم تمایلی به حفظ وجهۀ ما ندارند. در مقابل، تفکر اکتشافی به ما کمک میکند تا بپذریم ما هم اسیر اشتباهات هستیم و مدام در حال کنکاش نقاط ضعف خود باشیم. به وسیلۀ تفکر اکتشافی، ما اشتباهاتمان را میپذیریم، در کسب اعتبار از نتایج مثبت منصفانهتر عمل میکنیم و بهترین خطایاب نتیجههای خوب خود هستیم.
یکی از روشهایی که تفکر اکتشافی به ما معرفی میکند، تعیین حد ضرر است. ما در لحظۀ باخت آنقدر منطقی نیستیم که بتوانیم ارزیابی کنیم باخت بهخاطر بدشانسی است یا عملکرد ضعیف، پس در این زمان حد ضرر میتواند منجی ما باشد. حد ضرر یعنی پیش از ورود به کاری یا اخذ تصمیمی، یک نقطه تعیین کنیم که اگر شکستها تا آنجا پیش رفت، از کار خارج شویم. حد ضرر از پیش تعیینشده نشانهای است که ما را از دنبال کردن غیرمنطقی شکستها باز میدارد.
یکی از محدودیتهای ما انسانها این است که به خودیخود فقط میتوانیم یک دیدگاه داشته باشیم. اما برای این چالش هم آنی دوک راهکاری دارد. او توصیه میکند عدهای از همین انسانهای دارای محدودیت را بیاوریم و در یک گروه کنار هم بگذاریم. آنگاه در معرض دیدگاههای مختلفی قرار میگیریم و میتوانیم فرضیههای دیگری را هم آزمایش کنیم و در نتیجه با دقت بالاتری تصمیم بگیریم.
ما فقط در معرض اطلاعاتی هستیم که پیشرویمان است، فقط تجربههایی داریم که در طول عمرمان برایمان پیش آمدهاند و فقط به فرضیههایی فکر میکنیم که میتوانیم تصور کنیم. دشوار است بدانیم اشخاص دیگر برای باورهای متفاوتشان چه دلایلی دارند. ما آنها نیستیم و تجربیات آنها را نداشتهایم. در واقع بدون دیدن روی دیگر ماجرا نمیتوانیم حقیقت را دریابیم. بنابراین اگر از تفکر تاییدی فاصله بگیریم و به سمت تفکر اکتشافی حرکت کنیم میتوانیم از این تجربهها و فرضیهها (که عمدتا در تضاد با فرضیههای ما هستند) درس بگیریم و تصمیمات باکیفیتتری اتخاذ کنیم.