از گذشته تا کنون در هر فیلم یا داستان فاجعه باری نکتهای جدید پدید آمده است، شما فکر میکنید این فجایع تا چه حدی میتواند بدتر شود؟!
البته که همواره این روند ادامه مییابد و ما به عنوان بینندگان و خوانندگان هیچگاه نیازمان متوقف نمیشود. چرا آن کتاب و فیلمها باید اینگونه باشند؟ آیا ما از بدبیاری دیگران خشنود میشویم؟ هرچه بدبختی آنها بیشتر شود به ما بیشتر خوش میگذرد؟ یا این تنها یک راه برای تطهیر ما و آزاد کردن فکر و دور ریختن دلواپسیها و آنچه ما را تهدید میکند، است؟
شاید تا حدودی هردو عامل را بتوان دخیل دانست. اما من فکر میکنم دلیل دیگری که ما این قبیل داستانها را میپسندیم امتحان عمیق گزینههای اخلاقی است که در آنها مطرح میشود. یک کوهنورد، فضانورد، ماهیگیر، صخرهنورد، مسافر هواپیما یا هرکس دیگر در شرایط مرگ و زندگی چه تصمیمی میگیرد؟ ما در موقعیتی مشابه چگونه رفتار میکنیم؟ همانگونه که «شری فینک» برنده جایزه پولیتزر در کتاب « پنج روز در مموریال» که بیانگر رویارویی یک بیمارستان با طوفان کاترینا است، میگوید: برای هر یک از ما بسیار دشوار است که بدانیم در شرایطی اینچنین چگونه رفتار خواهیم کرد؟»
زمانی که شما این داستان و داستانهایی مشابه را میخوانید متوجه خواهید شد که چگونه قواعد ریز و ساختاریافته اما آزموده نشدهی ذهنی شما در یک فاجعهی اینچنینی ناکارامد میشود. رفتار شما خودخواهانه، فداکارانه یا به گونهای دیگر خواهد بود؟
«5 روز در مموریال» از چندین جهت داستان جذابی بود، اما موضوع اخلاقی بر داستان چیره شد. در یک مقطع فینک مقایسهای بین اتفاقی که در مرکز بهداشت مموریال افتاد و حوادثی که بصورت جداگانه در چند روز بعد از طوفان نیو اورلئان در حوالی بیمارستان خیریه رخ داد، انجام داد. سیل مموریال را فرا گرفت و برق قطع شد. گفته میشود که بخاطر تجهیزات اجرایی کم و عملیات نجات غیر مطمئن چندین بیمار با تزریق مورفین از طرف کارکنان پزشکی مردند. برخی از آن بیمارها بهوش نیامدند؛ یکی دیگر از آنها برای انتقال هوایی خیلی چاق بود؛ این موارد بر سختی عملیات نجات افزوده بود. نه تنها مهربانی بلکه شتاب عوامل تحریککننده کارکنان مراقبتهای بهداشتی بود. در واقع، بعد از رسیدگی پزشک معالج، آنا پو، به عنوان مجرم درجه دو قتل دستگیر شد اما در پایان با یک حمایت ناگهانی، هیئت منصفه از مجازات او کاستند.
اما در بیمارستان خیریه همه چیز متفاوت بود. با وجود اینکه شرایط آنجا به مراتب بدتر از شرایط مرکز بهداشت مموریال بود، کارکنان به مراقبت بیماران ادامه دادند. سرپرستها به هیچ وجه بیماران را از نظر وخامت حالشان برای نجات دستهبندی نکردند. در آن شرایط تصمیمهای گرفته شده توسط پو و هم دانشگاهیهایش غیر قابل دفاع بودند. تنظیم بحران از نظر تعریفی چالش فوقالعادهای را نشان میدهد.
«در طی طوفان، (پزشکان و پرستاران) به ندرت خوابیده بودند… بیماران بدحال مراقبتهای پزشکی اندکی دریافت میکردند.»
شری فینگ، 5 روز در مموریال
با این حال لاکلان فارو، متخصص در اخلاق پزشکی و مراقبت تسکینی، از سر ترحم در پاسخ به اتهام قتل اینگونه نوشت: ما همیشه باید شرایط اخلاقی استثنایی را به عنوان موقعیتی برای نشان دادن تعهد فوقالعاده زیاد به عمیقترین ارزشهای اخلاقی خود در نظر بگیریم. بهترین روایت فاجعه را آزمونهای سنجش شخصیت ارائه میدهند. اگر شما مسئولیت مراقبت از بیماران بیمارستان را در شرایط نبود برق و کمبود غذا داشته باشید چه کاری باید انجام دهید؟ اگر شما در شرایط کولاک راهنمای کوهنوردانی برای صعود به قله اورست باشید، آیا کوهنوردان دگیر را ترک میکنید تا به پایین کوه بروید؟ آیا اگر شما در پرواز شماره 93 خطوط هوایی آمریکا به تاریخ 11/9 (سپتامبر 2011) باشید زندگی خود را بوسیله یورش تروریستها به خطر میاندازید؟
گاهی اوقات فقدان انتخاب اخلاقی به طرز عجیبی داستان فاجعهباری را بوجود میآورد. در فیلم جاذبه با تمام هیجانها و اثرات خیرهکنندهای که داشت در اکثر تصمیمگیریها به جز زمانی که فضانورد ساندرا بولاک باید تصمیم میگرفت که در سفینه بماند و یا آن را ترک کند، نظر شخصی وجود نداشت. «محبوس در زیر دریا»، عنوان کتاب جدید یک روزنامهنگار به نام نیل سوئیدی است که در این کتاب به مشکلی مشابه اشاره میکند. موضوع کتاب جدید سوئیدنی درباره گیر کردن گروهی از کارگران سرگردان در تونل طویلی زیر لنگرگاه بوستون در سال 1999 میباشد. این داستانی واضح است که به خوبی بیان شده است، اما فاجعه بزرگتر قرار گرفتن کارگران در دو راهی تلاش برای بهبود شرایط بدنی همکاران خود و یا تلاش برای نجات جان خود است. بررسی تصمیمهای اخلاقی از اهمیت خاصی برخوردار است، در مورد ذکر شده تصمیمهای اخلاقی قبلا توسط مهندس ناظر صورت گرفته بود، او سیستم معیوب تنفسی کارگران را علائم هشداردهنده در نظر گرفته بود.
امی ادمنسون از دانشکده کسبوکار دانشگاه هاروارد، هر دو نوع تصمیمگیری ناقص که منجر به فاجعه میشود و تصمیمگیری سخت که نتیجه خوبی دارد را در مطالعات موردی و مقالات متعددی مورد بررسی قرار داده است. در کار او رهبریهای شکستخورده (به طور مثال در ناسا، هنگام انفجار فضاپیمای چلنجر) و همچنین پیروزیها، مانند تلاش در عملیات نجات معدن در شیلی با ایده حفاری ابتکاری که توسط یک مهندس 24 ساله پیشنهاد شده بود، نمایش داده شده است. این موضوع، روشن فکری یک مدیر را نشان میدهد که شهامت اخلاقی را بجای حفاظت از سلسله مراتب تثبیتشده، که ممکن است مشاوره از یک فرد جوان و بیتجربه را نادیده بگیرد، ترجیح میدهد.
در مواقع خوب و بد، قبل از بحران و بعد از آن، کیفیت رهبری در اغلب موارد بر قدرت احساس اخلاقی بصری رهبران استوار است. اگر این حس قوی باشد، رهبران احتمالا به هنگام رخداد فاجعه عمل درست را انجام میدهند ( یا از رخداد فاجعه جلوگیری میکنند). اگر تعهد آنها به اخلاق فوقالعاده عمیق نباشد، ممکن است که با یک فاجعه روبرو شوند و یا در میان یک بحران مردم را کنار بگذارند تا جان خود را نجات دهند.
به چهرههای اصلی سناریوهای فاجعهبار نگاه میکنیم و میپرسیم: آیا این تصویری از چهره من است؟ با این حال بدون خودخواهی ممکن است که من باشد، آیا قطب نمای اخلاقی من در هنگام فشار بلا استفاده میشود؟ بسیاری از ما احتمالا قرار گرفتن در کنار ترس و نیازهای شخصی برای رهبری دیگران به هنگام بحران را تصور کردهایم. اما آیا ما آن قهرمان هستیم؟ آیا میتوانیم قهرمان باشیم؟
نوشته نوشته اندرو کانل
این مقاله در شماره مارس 2014 مجله کسب و کار هاروارد منتشر شده است.