«پوست در بازی» واقعی؛ یک فیلتر، و نه یک مکانیزم برای یادگیری
چه علی بندری در پادکست بیپلاس در معرفی کتاب skin in the game و چه ریچارد تیلر در توییتر، وقتی از داشتن پوست در بازی حرف میزنند، تاثیر مهمتر و شاید تنها فایده داشتن پوست در بازی را نمیگویند (یا در نگاه اول متوجه نمیشوند).
من هم به عنوان مترجم کتاب دچار همچین خطایی بودم. وقتی در مورد تاثیر داشتن پوست در بازی حرف میزدم، میگفتم که باعث میشود آدمها تصمیم بهتری بگیرند (که اشتباه بود).
ریچارد تیلر (دارنده نوبل اقتصاد ۲۰۱۷) حرف فیلیپ تتلاک (استاد همزمان دانشگاه پنسلیوانیا و مدرسه وارتون) را در توییتی تایید کرد که شواهد بسیار کمی وجود دارد که «سهم داشتن در نتایج منفی و مثبت» تصمیمگیری میتواند باعث تصمیمگیری بهتر شود.
ولی در واقع، حرف طالب این نیست که وقتی در معرض عواقب منفی و مثبت انتخابمان (به صورت متقارن) قرار میگیریم، تصمیمهای بهتری میگیریم. بلکه
در یک سیستم که مکانیزم درگیر بودن پوست در بازی وجود دارد، تصمیمگیرندگان بد حذف میشوند.
خلبان نالایق در سقوط هواپیما کشته میشود، رانندهی بد کارش به بیمارستان میکشد و فرماندهان جنگی تا همین چند قرن پیش یا پیروز میدان بودند یا اسیر میشدند؛ فرمانده بدِ زندهای وجود نداشت.
نسیم طالب در مطلبی در سایت مدیوم با عنوان «منظور من از داشتن پوست در بازی چیست؟ نسخهی شخصی خودم» به صورت اختصاصی به همین موضوع پرداخته است. در بخشی از این مطلب میخوانیم:
حرف من این است که تاثیر ضروریتری [از بهبود انتخابهای شخصی] وجود دارد: فیلتر کردن و تسهیل تکامل سیستم. داشتن پوست در بازی – به عنوان فیلتر – ستون اصلی کارکرد طبیعی سیستمهاست، چه سیستمهای انسانی و چه سیستمهای طبیعت. تا وقتی که تصمیمهای تاثیرگذار توسط افرادی که برای اثرات آن تصمیمها هزینه میدهند گرفته نشود، جهان نسبت به خطر فروپاشی آسیبپذیر خواهد بود. و اگر میپرسید که چرا شورشی علیه طبقهی خاصی از «متخصصان» خودمجیز گو (Self-congratulatay experts) وجود دارد، پوست در بازی جواب واضحی دارد: مردم با تمام وجود خود فهمیدهاند که بعضی از این متخصصان «تحصیل کرده» که به ظاهر خودشان خیلی میرسند، پوستشان اصلا درگیر بازیای که میکنند نیست و هیچ وقت از اشتباهاتشان درس نخواهند گرفت، چه به صورت فردی؛ و چه بسا خیلی خطرناکتر، به صورت جمعی.
تا به حال فکر کردهاید چرا در بزرگراهها تعداد به شدت کمی از رانندگان خطرناکی وجود دارد که با یک لایی کشیدن ساده میتوانند تعداد زیادی آدم را به کشتن دهند؟ خب؛ آنها خودشان را هم به کشتن میدهند و بیشتر رانندگان خطرناک مردهاند (یا گواهینامهشان معلق شده). رانندگی تحت محدودیت پوست در بازی رخ میدهد، محدودیتی که به عنوان فیلتر عمل میکند. پوست در بازی یک ابزار مدیریت ریسک برای جامعه است که در ذات اکولوژی به اشتراکگذاری ریسک انسانها و سیستمهای بیولوژیکی نهادینه شده است. کاپیتانی که با کشتیاش غرق میشود دوباره کشتیای نخواهد داشت. آخرِ [کار] خلبانان بد، اعماق اقیانوس اطلس است؛ معاملهگرهایی که نسبت به ریسک کور هستند، در نهایت یا راننده تاکسی میشوند یا مربی موجسواری (البته اگر با پول خودشان معامله میکردند).
سیستمها یاد نمیگیرند چون افراد به صورت تک تک یاد میگیرند – این افسانهی مدرنیته است. سیستمها در سطح جمعی با استفاده از مکانیزم انتخابگری یاد میگیرند: با حذف آن المانهایی که تناسب کل مجموعه با محیط را کاهش میدهند، با این فرض که این المانها پوستشان درگیر بازی است.
کیفیت غذای نیویورک با ورشکستگی پشت ورشکستگی بهتر میشود؛ نه با منحنی یادگیری تک تک سرآشپزان – کیفیت غذای رستورانهای میرا (با احتمال ورشکستگی) را کافهتریاهای نامیرای دولتی مقایسه کنید. و در نبود فیلتر پوست در بازی، مکانیزمهای تکامل شکست میخورند: اگر فرد دیگری به جای شما بمیرد، انباشت ریسکهای نامتقارن و عدم تناسب سیستم با محیط در نهایت باعث فروپاشی سیستم میشود.
[داستان انتخاب جراح را در کتاب توضیح دادیم. اینکه بین دو جراحی که مدرک یکسان دارند، ولی یکی اصلا شبیه جراحها نیست و دیگری بسیار شیک و شبیه یک جراح از فیلم سینمایی آمده است، کدام را برای عمل جراحیتان انتخاب میکنید؟ انتخاب درست، جراحی است که شبیه بقیه نیست. چرا که او مجبور بوده سختیهای بیشتری را تحمل کند تا به این جایگاه برسد.]
مثل داستان جراح، از بیرون میتوان گفت که یک تخصص مهارتها و متخصصین خودش را دارد یا نه، به خاطر حضور فشار پوست در بازی و یک سری از عواقب بر خلاف شهود معمول. ولی چیزی که به آن میگویم «کتشلوارهای خالی»، نوعی که شما در اتاق فکرها و شرکتهای بزرگ میبینید – آنهایی که هر روز بیشتر از روز قبلی دوست دارند زندگیمان را کنترل کنند یا در لیبی دخالت کنند – شبیه بازیگرهایی هستند که نقششان را بازی میکنند، با جزئیاتی مثل واژههایی که استفاده میکنند و جلسات متعددشان که در هم ضرب میشود. حرف زدن ارزان است و آدمهایی که فقط حرف میزنند و کاری نمیکنند به راحتی توسط عموم مردم تشخیص داده میشوند، چون که بیش از حد در حرف زدن مهارت دارند.
شاخصها را همیشه میتوان بازی داد: یک سیاستمدار میتواند سیستم را از بدهی انباشته کند تا «رشد و GDP را بیشتر کند»، و اجازه دهد که فرد بعدی با نتایج به تاخیر افتاده مواجه شود.
پیوست: روانشناسان حراف این موضوع را نمیفهمند