از متن کتاب:: این ذهن من بود که از تغییری که میخواستم رخ دهد و از فردی که میخواستم بشوم، اجتناب میکرد. ذهن من بود که باعث افسردگیام شده بود. ذهن من بود که هر روزه زندگیام را خراب میکرد. ذهن شما نیز همین کار را انجام میدهد… ذهن شما دوستتان نیست.
ذهن شما بهگونهای که در حال حاضر است، سرشار از منفیگرایی، پر از ایدههای غلط و عقاید محدودکننده و بزرگترین دشمن شماست… و وقتی به خودتان نگاه میکنید، ذهنتان زمزمه میکند که بهاندازه کافی خوب نیستید، بهاندازه کافی خوشاندام نیستید، لیاقت بهترینها را ندارید و هرگز نیز نخواهید داشت. اینکه دیگران بهتر از شما هستند… این ذهن شماست. این ذهن یک فرد افسرده است. این دوست درون افکار بسیاری از افراد است… ذهن قدرتمندترین چیز در دنیاست، با توانایی خلق و تخریب، تغییر زندگی یا ویران ساختن آن…
افکار در حقیقت اعتیادآورند. آنها تکراریاند. آنها هوشمند نیستند. آنها همان منفیگرایی خستهای هستند که تکرار میشوند، مثل یک رکورد شکسته شده و همانطورکه بهراحتی نسبت به آن افکار منفی معتاد شدید، همانطور هم ذهنتان نسبت به افکار مؤثرتر و مفیدتر معتاد خواهد شد، فقط درصورتیکه این افکار را به او پیشنهاد دهید. و این فرآیند دشوار است. سخت است…
(در فصلهای انتهایی کتاب، پیشنهاداتی برای طی این مسیر ارائه شده است.)
نقد و بررسی
هیچ دیدگاهی هنوز نیست.