…
مقدمه کتاب
این کتاب به دنبال روایت نمودن داستان شرکت شما نیست، کتابی که وقت شما را تلف کند. مشتریان معمولا نه به داستان شما، بلکه تنها به داستان خودشان اهمیت میدهند.
این مشتری است که باید قهرمان داستان باشد و نه برند شما. این همان رازی است که هر کسبوکار موفقی باید آن را درک کند.
چیزی که در ادامه با آن روبهرو میشویم یک سازوکار هفت قسمتی است که نحوه گفتار شما در مورد کسبوکارتان و شاید کل آن را تغییر خواهد داد.
ما سالیانه به بیش از سه هزار واحد شغلی مختلف در جلوگیری از هدر دادن پول در زمینه بازاریابی و ارتقا سطح شرکتشان از طریق شفافسازی پیامها کمک میکنیم. این چارچوب، فارغ از حوزه فعالیت شما برایتان مفید و موثر خواهد بود. به شما پیشنهاد میکنم که برای بهرهبرداری هرچه بیشتر از این کتاب سه مورد ذیل را انجام دهید:
- کتاب را خوانده و مفهوم سازوکار چارچوب برند داستانی را متوجه شوید.
- پیام خود را از طریق این چارچوب فیلتر کنید.
- پیام خود را شفاف نموده تا مشتریان به آن گوش فرا دهند.
امروزه بازاریابی متحول شده و کسبوکارهایی که مشتریانشان را به یک داستان قهرمانانه دعوت کنند پیشرفت مینمایند. همچنین، آنهایی که از این قاعده پیروی نکنند فراموش خواهند شد.
ما مفتخریم به اینکه داستانهای مشتریان خود را بر داستان خود مقدم میدانیم.
—
از متن کتاب
… دو خطای مهم و کلیدی که برندها، موقع صحبتکردن درباره محصولات و خدماتشان مرتکب میشوند:
خطای شماره یک
نخستین اشتباه برندها، این است که نمیتوانند بر روی جنبههایی از پیشنهادشان تمرکز کنند که به رشد و بقای افراد کمک میکند.
تمام داستانهای خوب درباره بقا هستند؛ خواه فیزیکی، عاطفی، ارتباطی و یا روحی! هیچ مضمون دیگری، شنونده را فریفته خود نمیکند! این بدان معناست که اگر خدمات و محصولات شما به هر حوزهای جز کمک به افراد برای بقا، رشد و تعالی، یافتن عشق، جستوجوی هویت ایدهآل و یا برقراری پیوندهای گوناگون (که از آنها به لحاظ جسمی و اجتماعی دفاع کند) مربوط شود، شاید تنها با شانس و اقبال قادر به فروش محصولاتتان باشید. در واقع، اینها تنها موضوعاتی هستند که افراد به آنها اهمیت میدهند.
مایک گفت که مغزمان پیوسته در حال ترتیببندی اطلاعات بوده و درنتیجه روزانه میلیونها دادۀ غیرضروری را حذف میکنیم. همچنین اگر مجبور میشدیم که یک ساعت را در سالن کنسرتِ بزرگی بگذرانیم، ذهن ما هرگز به شمارش تعداد صندلیهای آنجا فکر نمیکرد. در همین حال، ما همواره راههای خروجی سالن را پیدا میکردیم. چرا؟ چون مغز ضرورتی به دانستن تعداد صندلیها احساس نمیکند، اما در صورت آتشسوزی، اطلاع از محل دربهای خروج میتواند بسیار ضروری و مفید باشد.
بدون اینکه بدانیم، ناخودآگاهمان پیوسته در حال دستهبندی و سازماندهی اطلاعات است. بر همین اساس، وقتی درباره پیشینه یا اهداف درونی شرکت خودمان صحبت میکنیم، در واقع خود را به جای صندلیها (و نه راههای خروجی) قرار دادهایم.
مایک ادامه داد: «اما این موضوع به نوبه خود مشکل دیگری ایجاد میکند. پردازش اطلاعات توسط مغز نیازمند سوزاندن کالری است. همچنین، مصرف بیش از حد انرژی با وظیفه اصلی مغز در تضاد است: کمک به ما برای زنده ماندن و رشد.»
خطای شماره دو
دومین اشتباه برندها زمانی است که مشتریان را مجبور به مصرف بیش از حد انرژی برای فهمیدن پیشنهادهایشان میکنند.
وقتی افراد مجبور به پردازش حجم عظیمی از اطلاعات تصادفی و پراکنده میشوند، برای صرفهجویی در مصرف کالری، شروع به کنار گذاشتن دادههای غیرمفید میکنند. به عبارت دیگر، نوعی مکانیزم بقا در مغز مشتریان وجود دارد که ما را به هنگام سردرگم نمودنشان کنترل و تعدیل میکند.
تصور کنید اگر هر بار که درباره محصولاتمان با مشتریان بالقوه صحبت میکنیم، آنها مجبور باشند در تمام مدت صحبت ما، بر روی یک تردمیل بدوند و به صحبتهای ما توجه نمایند. فکر میکنید چقدر میتوانند به این روند ادامه دهند؟ خیلی کم! این دقیقا همان اتفاقی است که میافتد؛ وقتی ارائه آسانسوری یا بیان نکات اصلیمان را آغاز میکنیم و یا شخصی از وبسایتمان بازدید میکند، آن شخص برای پردازش اطلاعاتی که به اشتراک گذاشتهایم، کالری میسوزاند. بهاین ترتیب، اگر مطلب خاصی که برای بقا و رشد مشتریان مفید باشد، ارائه نکنیم، نادیدهمان خواهند گرفت!
این دو واقعیت؛ که (1) مردم همواره به دنبال برندها و محصولاتی هستند که برای بقا و رشدشان مفید باشند، و (2) ارتباط باید ساده باشد، توضیح میدهد که چرا چارچوب SB7 به بسیاری از کسبوکارها در افزایش درآمدهایشان کمک کرده است. نکته کلیدی این است که پیام شرکتتان را با بقای مشتری مرتبط کنید و آن را به گونهای منتقل کنید که مشتریان بدون نیاز به مصرف کالری زیادی، آن را درک کنند.
داستان؛ راه نجات
مایک معتقد بود که قویترین ابزاری در اختیار داریم تا اطلاعات را به نحوی سازماندهی کنیم که افراد مجبور به مصرف مقدار زیادی کالری نشوند، داستان است. همانطور که او گفت؛ داستان، دستگاه ایجاد حس است که جاهطلبیهای اساسی و مهم افراد را شناسایی، چالشهای موجود در مسیرِ دستیابی به آن جاهطلبیها را تعریف، و طرحی برای فائق آمدن بر آن چالشها به ما میدهد. هنگامیکه داستانی درباره برند خود تعریف میکنیم، در واقع نقشهای طراحی نموده که مشتریان با استفاده از آن میتوانند از محصولات و خدمات ما بهرهمند شوند.
هنوز هم وقتی درباره استفاده از داستان با صاحبان کسبوکار حرف میزنم، فکر میکنند که من یک هنرمندم و میخواهم یک پدیده خیالی را معرفی کنم. اما این چیزی نیست که از آن حرف میزنم. درباره یک فرمول کارآمد صحبت میکنم که میتوانیم از آن برای جلب توجه مشتریان بهره ببریم. از گامهایی عملی و کاربردی صحبت میکنم که دیده، شنیده و فهمیده شدنِ لزوم استفاده از محصولاتمان از سوی مشتریان را تضمین میکنند.
—
توضیحات سایت آمازون درباره کتاب
New York Times best-selling author Donald Miller uses the seven universal elements of powerful stories to teach listeners how to dramatically improve how they connect with customers and grow their businesses.
Donald Miller’s StoryBrand process is a proven solution to the struggle business leaders face when talking about their businesses. This revolutionary method for connecting with customers provides listeners with the ultimate competitive advantage, revealing the secret for helping their customers understand the compelling benefits of using their products, ideas, or services. Building a StoryBrand does this by teaching listeners the seven universal story points all humans respond to, the real reason customers make purchases, how to simplify a brand message so people understand it, and how to create the most effective messaging for websites, brochures, and social media.
Whether you are the marketing director of a multibillion-dollar company, the owner of a small business, a politician running for office, or the lead singer of a rock band, Building a StoryBrand will forever transform the way you talk about who you are, what you do, and the unique value you bring to your customers.
mohsen –
پس این کتاب کی منتشر میشه؟