در این مطلب به بخش نتیجه گیری کتاب ذهن درستکار نوشته جاناتان می پردازیم و در ان سیر کتاب ذهن درستکار را از زبان خود نویسنده می خوانیم
خلاصه کتاب ذهن درستکار
در این کتاب، شما را به سیاحت از طبیعت انسان و تاریخ تحولات آن دعوت کردم. سعی کردم به شما نشان دهم که حوزه تحقیق موردعلاقه من، یعنی روانشناسی اخلاق، کلید درک سیاست، مذهب و جهش خارقالعاده انسان در تسلط بر این سیاره است. البته میترسم که مبادا گردشگاههای زیادی را در این تور سیاحتی گنجانده باشم و نتوانسته باشید همه را بهخوبی به خاطر بسپارید، بنابراین اجازه دهید که در انتهای این کتاب، تاکید مجددی بر مهمترین موارد داشته باشم.
بخش اول کتاب ذهن درستکار
در بخش 1، اولین اصل از روانشناسی اخلاق را ارائه کردم: «اول ادراک، سپس استدلال». نحوه توسعه مدل شهودگرایانه اجتماعی را توضیح دادم و از این مدل برای به چالش کشیدن «توهم خردگرا» بهره گرفتم. قهرمان این بخش، دیوید هیوم (به خاطر کمک به ما برای رهایی از خردگرایی و حرکت به سمت شهودگرایی) و گلاوکن (به خاطر نمایش اهمیت اعتبار و سایر محدودیتهای بیرونی در زمینهی ایجاد نظم اخلاقی) بودند.
اگر بخواهم تنها یک دستاورد مرتبط با این بخش از سفر را ذکر کنم، میتوانم تشبیه شما -و سایر افراد پیرامونتان- به یک فیلسوار کوچک را بگویم که بر روی یک فیل بسیار بزرگ سوار شده است. چنین طرز فکری میتواند موجب افزایش شکیبایی شما در برخورد با دیگران شود. وقتی ماهیت استدلالهای متعاقب و مسخرهای که صرفاً برای توجیه تصمیماتتان میآورید را درک کنید، شکیبایی بیشتری در تکذیب سایر افراد خواهید داشت، زیرا بهراحتی میتوانید این استدلالها را رد کنید. در روانشناسی اخلاق، این فیلسوار نیست که قدرت و اختیار تصمیمگیری را دارد.
بخش دوم کتاب ذهن درستکار
دومین بخش از تور سیاحتی ما، به کشف دومین اصل از روانشناسی اخلاق اختصاص داشت: « اخلاقیات چیزی فرای آسیب نرساندن و انصاف است». دوران حضورم در هند را مرور کردم و نقش این دوران در خروج از ماتریس اخلاقیام و درک دغدغههای اخلاقی مضاعف را مطرح کردم. تشبیه ذهن درستکار به یک زبان با شش گیرندهی چشایی را مطرح کردم. نظریهی مبانی اخلاقی و تحقیقات من و همکارانم در YourMorals.org را ارائه دادم که به روانشناسی لیبرالها و محافظهکارها اختصاص داشت. قهرمانان این بخش، ریچارد شودر (بهواسطهی گسترش درک ما از دامنهی اخلاق) و امیل دورکهایم (بهواسطهی نمایش علت ارزش مبانی متحدکنندهی وفاداری، اطاعت و تقدس برای بسیاری از افراد، علیالخصوص محافظهکارهای اجتماعی) بودند.
اگر بخواهم تنها یک رهاورد را برای این بخش از تور سیاحتیمان ذکر کنم، تردید نسبت به وحدتگراهای اخلاق است. از افرادی که تنها یک مجموعه اصول اخلاقی حقیقی را برای تمامی مردم، اعصار و مکانهای دنیا میپندارند، دوری کنید – علیالخصوص اگر این مجموعه اصولشان تنها بر اساس یک بنیان اخلاقی بنا شده باشد. جوامع انسانی پیچیدهاند و نیازها و چالشهای متغیری دارند. ذهن ما حاوی جعبهابزاری از سیستمهای روانشناسی ازجمله شش بنیان اخلاقی است که میتوانند برای مقابله با این چالشها و ساخت جوامع اخلاقگرا استفاده شوند. لزومی ندارد که از هر شش بنیان استفاده کنید و امکان دارد سازمانها یا خردهفرهنگهای خاصی وجود داشته باشند که تنها با یک بنیان رشد کنند. اما هر کس اعتقاد داشته باشد که تمامی جوامع در تمامی دورههای زمانی، باید از یک ماتریس اخلاقی بخصوص بهره بگیرند که تنها بر اساس یک چیدمان معین از مبانی اخلاقی بنا شده، یک بنیادگرا محسوب میشود.
آیزایا برلینِ فیلسوف، کل دوران حرفهای خود را به مسئلهی گوناگونی اخلاقی دنیا و درک آن پرداخته است. او با قاطعیت تمام، نسبیتگرایی اخلاقی را رد کرد:
«من یک نسبیتگرا نیستم؛ نمیگویم که “من قهوهام را با شیر دوست دارم و شما بدون آن؛ من طرفدار مهربانی هستم و شما اردوگاههای کار اجباری را ترجیح میدهید” – هر کدام از ما ارزشهای خودمان را داریم که نمیتوان بر آنها غلبه نمود یا آنها را یکپارچه کرد. چنین باوری را اشتباه میدانم.»
در عوض، جمعگرایی را ستایش کرد و چنین توجیهی را برای آن ارائه داد:
«به این نتیجه رسیدم که نوعی تعدد ایدهآلها وجود دارد، کمااینکه تعدد فرهنگها و مزاجها را داریم … چیزی تحت عنوان ارزشهای بینهایت نداریم: ارزشهای انسانی محدودی وجود دارند که میتوانم با حفظ چهره و شخصیت انسانی خود، آنها را دنبال کنم – فرضاً 74 یا 122 یا 27 یا هر عدد محدود دیگر. و تفاوت ناشی از دیدگاه جمعگرایانه، در این است که وقتی یک انسان دیگر، ارزشی متفاوت با ارزشهای من را دنبال میکند، بتوانم علت پیگیری این ارزش از سوی او یا شرایطی که موجب تمایل من به پیگیری آن ارزش میشوند را درک کنم. از این رو احتمال درک انسانها افزایش مییابد.»
بخش سوم
در سومین بخش از تور سیاحتی ما، اصل «اخلاق پیوند میدهد و کور میکند» را ارائه کردم. ما محصولات انتخاب چندسطحی هستیم که از ما یک «انسان دوطبقه» ساخته است. ما 90 درصد شامپانزه و 10 درصد زنبورعسل هستیم. به نقش اساسی مذهب در تاریخچهی تکاملی انسان اشاره کردم – ذهن مذهبی ما توأم با آیینهای مذهبیمان تکامل یافته و جوامع اخلاقی بزرگتری را خلق کرده است. نحوهی شکلگیری گروههای سیاسی و علت گرایش برخی از افراد به جناح چپ و تمایل گروه دیگر به جناح راست را شرح دادم. قهرمانهای این بخش، چارلز داروین (به خاطر تئوری تکاملش که شامل انتخاب چندسطحی میشود) و امیل دورکهایم (به خاطر نمایش ایدهی «انسان دوطبقه» که احتمالاً بخشی از آن بهواسطهی انتخاب گروهی شکل گرفته است) بودند.
اگر بخواهم تنها به یک رهاورد از این بخش اشاره کنم، میتوانم تصویر یک برآمدگی کوچک در پشت سر انسان را نام ببرم – سوئیچ کندو که دقیقاً در زیر پوست سر قرار گرفته و منتظر است تا فعال شود. 50 سال است به ما میگویند که انسانها موجوداتی اساساً خودخواهاند. برنامههای تلویزیونی، بدترین تصویر را از ما انسانها نشان میدهند. برخی از افراد واقعاً باور دارند که اگر یک خانم مورد تجاوز قرار گیرد، باید کلمهی «آتش» را فریاد بزند، چون سایر انسانها آنقدر خودخواهاند که فقط در صورت به خطر افتادن جانشان، به اطراف توجه میکنند.
این امر حقیقت ندارد. شاید عمدهی ساعات بیداری خود را صرف پیشبرد علائق و منافعمان کنیم، اما همگی این پتانسیل را در اختیار داریم تا خویشکامی را رها کنیم و مبدل به عضوی از یک جامعهی بزرگتر شویم. این صرفاً یک پتانسیل نیست، بلکه درگاهی بهسوی بسیاری از ارزشمندترین تجربیات زندگی انسان است.
این کتاب، علت تفاوتهای مذهبی و سیاسی مردم را توضیح داد. بر خلاف اعتقاد مانویها، نمیتوان عدهای از افراد را در گروه خیر و سایرین را در گروه شر قرار داد و تفاوتهایشان را بدین شکل توجیه کرد. بلکه ذهن ما بهگونهای طراحی شده که به دنبال اثبات حقانیت گروه خودمان هستیم. ما موجوداتی عمیقاً شهودیایم که احساسات درونیمان حاکم و هادی استدلالهای ما هستند. بنابراین بهسختی میتوانیم با افرادی ارتباط برقرار کنیم که در ماتریسهای اخلاقی متفاوتی زندگی میکنند، ماتریسهایی که غالباً با پیکربندی متفاوت و بر اساس مبانی اخلاقی متفاوتی بنیان گذاشته شدهاند – هرچند این کار غیرممکن نیست.
بنابراین این بار که در کنار یک فرد با ماتریس اخلاقی متفاوتی نسبت به خودتان نشسته اید، این کار را امتحان کنید. سعی نکنید بلافاصله به میانهی بحث بپرید. ابتدا چند نقطهی مشترک میان خودتان بیابید یا اندکی اعتماد متقابل بسازید و سپس مباحث اخلاقی را پیش بکشید. و هنگامی که نوبت به گفتگو بر روی مسائل اخلاقی رسید، کار خود را با مدح و ستایش یکی از خصوصیات گروه مقابل یا ابراز علاقهی صمیمانهی خود به آنها آغاز کنید.
همه ی ما مجبوریم که مدتی را در این دنیا بگذرانیم، پس بیایید با یکدیگر کنار بیاییم.
اگر از خواندن این خلاصه کتاب لذت بردید می توانید برای خرید کتاب ذهن درستکار به صورت اینترنتی از فروشگاه نشر نوین بازدید کنید.